*دلنوشته‌های آبان دُخت



فصل امتحانات شده و من چند روز به تنبل ترین حالت ممکن گذروندم البته اینکه سرما خورده بودمم بی تاثیر نبود ولی خب امروز یک کوچولو جبران کردم و کارهای چند روزمو یک روزه انجام دادم و یکم خیالم راحت تر شد توی پست قبل نوشته بودم که جریانات این مدتی که نبودم براتون تعریف میکنم.

خب داستان مال شب یلداست که ما از صبح خونه خاله *ن* دعوت بودیم و منم کلی خوشحال چون این خاله ام بچه زیاد داره و یکیشون کوچولوعه و من خیلی دوسش دارم بچه شیرینیه و اینکه خاله ام دست پختش معرکه است و خیلی دست پختش قبول دارم.

خلاصه رفتیم اونجا از بدو ورود نگاه های حسادت بار خاله آخرم *ر* شروع شد کلا رابطه خوبی با این خاله ام ۲ سالی هست ندارم 

ن من با اون و نه اون با من فکر کنم قبلا داستانش گفتم اگه پیداش کردم از نوشته های قبلیم (که فعلا پنهان کردم همشونو) لینکش میکنم پایین این پست.

بعد از اون سعی کردم توجه نکنم و خودمو با عرشیا (بچه کوچولو شیرین خاله ام که گفتم ) مشغول کردم.‌

بعدش پدربزرگ و مادربزرگ و داییم اومدن. پدربزرگ من ادم خشک و جدی و بداخلاقیه و از اخلاقیاتش کینه ای بودن و قهر حسابی معروفه! و کلا با خانواده ما مدتیه به دلایل نامعقول و نامعلوم قهره ولی خب من نمیدونستم!


بعد بزارید این حرکتی که واقعا قلبم شکست کامل براتون شرح بدم!

پدر بزرگ وارد شد همه به احترامش ایستادیم به ترتیب نشستن هامون از خاله -شوهر خاله _مامانم -بابام و من شروع میشد 

اما ایشون اول به خاله ام دست داد و روبوسی کرد و بعد شوهر خاله بعد کلا جهتش عوض کرد و به یکی از بچه های اون وسط دست داد. بعد از پدر و مادرم رد شد و اومد بمن دست داد 

و بعد به سردی با پدر و مادرم فقط دست داد.

وای من اونقدر ناراحت شدم از این حرکت که دیگه حوصله نداشتم و فقط میخواستم گریه کنم. بساط اش با ما بود و چون خونمون نزدیک خونه خاله بود نیاورده بودیم بعد نیم ساعت رفتیم بساط اش بیاریم ک منم به زور گفتممممم منم میاااااممممم 

تا از خونه اشون اومدیم بیرون گفتم من حوصله مهمونی ندارم و مهمونی نمیام مامانم گف عههههه بیخود برای چی ؟چیشده ؟؟! گفتم جایی ک به پدر مادرم احترام نزارن منم نمیخوام باشم و های های گریه کردم.

تا مامانم کلی حرف زد باهام ک توجه نکن. وطیفه ما احترامه.اینا افسرده اند 

ولی خب من تو کتم نمیره و این رفتارشون یادم میمونه ادمی که لیمار باشه با همه سرد برخودد میکنه نه فقط با دونفر.

ادامه این مهمونی بعدا میگم که چیشد

شما چنین برخوردی با پدر مادرتون میشد چیکار میکردید؟؟



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

khaji آموزش طراحی وب hamrahmoshaver2020 story فروشگاه سیسمونی اصفهان جاهای خالی خبر خاش آنلاین نمایندگی کرمانشاه مدرسه شاد پایه اول تا ششم ابتدایی2- رضایی